در جریانین که افکار من چه قابلیت انعطاف بالایی داره دیگه؟:دی
بعد امروز داشتم " به رسم یادگار" گوش میکردم و سعی میکردم هرچی سریع تر اینقدر به شهرزاد فک کنم که از ذهنم بره بیرون و اینا؛
بعد آهنگ عوض شد و یکی از سمفونیای موتزارت شروع شد به پخش شدن. جهت افکار منم سریع به مثبت تغییر کرد:دی
بعد دوباره نشستم به بررسی این سریال، به این نتیجه رسیدم که شهرزاد با تمام معیار های من الان یه خوشبخت واقعیه:دی چطور؟
خب ببینین، شهرزاد بالاخره باید ازدواج میکرد با وضع مسخره اون دوره دیگه، بعد مسلما با فرهاد که ازدواج میکرد بعد یه مدت عادت و این مسخره بازیا و زندگی عادی و حوصله سربریاش، تازه اگه فک کنیم که فرهاد دستش به دهنش میرسید( که نفهمیدم اینو خدایی:/) و یهو از شدتِ بی پولی و اینا حالشون از هم به هم نمیخورد:دی
بعد خب اصولا مزه عشق به نرسیدنشه دیگه:دی هرچیم نرسیدنه خفن تر بهتر. بعد این دوتا رو به شیوه خفنی به زور از هم جدا کردن تازه:دی دیگه نور علی نور.
بعد این یاروعیم که شهرزادو دادن بش همچین بگی نگی کیوته و قسمت قشنگ و خوبش اینجاس که این اصن نیس! هرازگاهی میاد میگه دوستت دارم میره! ینی یه جورایی شهرزاد شوهر داره و نعاره:دی یه خدمتکارم که داره و عشق زندگیشو میکنه دیگه:دی
بعد حالا، از یه طرف دیگه یه شاعری یه جایی میفرمود که اگر بدانی چیست و چی داره جونتو میگیره و اینا به هر حال دست به گونه ای دفاع میزنی، یا میمیری یا یه کاری میکنی بالاخره. بعد شهرزاد دلیل چیپ و واضحی داره دیگه، شکست عشقی به این خفنی!
بعد حواسشم از همه چی میتونه پرت کنه با یاد فرهاد و اینا!
و در نهایتِ نهایتش همون بحث همیشگی من:دی که با وجود اینکه مجبور نی هرروز حضور یه آقابالاسرو کنارش تحمل کنه، بیشتر از تمام زنای متاهل و مجرد اونموقع آزاده به هر حال:دی
فقد یه بدی ای که داره اینه که فرهاد عم دوستداشتنیه. ینی به شخصه ترجیح میدادم بازیگر نقش فرهاد مهران غفوریان باشه که دیگه دلش نسوزه پای این مترسک سر جالیز حیف شدم:)))
حالا شما قضاوت کنین، بوده یا نه؟:|
+ قسمت بدش اینجا بود که باردار شد:/ اگه این اتفاق نمیوفتاد هرچی اون بالا گفتم درست بود:/ الآن یه بدبخت واقعیه حالا که فک میکنم:دی