وقتی حسام قر و قاطی میشه و ناراحتِ الکیَم، راستش.. فقط هی با خودم دعا میکنم کاش پیاماس باشه. کاش قرار باشه پریود بشم. کاش این حال واقعیم نباشه.
وقتی حسام قر و قاطی میشه و ناراحتِ الکیَم، راستش.. فقط هی با خودم دعا میکنم کاش پیاماس باشه. کاش قرار باشه پریود بشم. کاش این حال واقعیم نباشه.
منطقالطیر بازه. تلویزیون اخبار میده. بهش نگاه میکنم، گریهم میگیره و با خودم فکر میکنم چقدرمنطقی بنظر میاد که توی دورههای وحشتناک عارفا بیشتر میشن، راحتتر نیست بلند بلند بخونم « نیست شو تا هستیات در پی رسد » ؟
براش مینویسم:
- یه روزی باور نمیکنیم اینروزا رو زندگی کردیم و دووم آوردیم. فکر میکنیم که ابرقهرمانای احمقی بودیم. همه تو کتابای تاریخ میخونن و باورشون نمیشه. بچهها سر کلاس میخندن. از خودشون میپرسن اوه، مگه ممکنه؟
اما ممکن بود.. اما ممکنه.. اما من زندهم. شما زندهاین. قرار نیست خفه بشیم و بمیریم. باورتون میشه؟
بعدانوشت: دارم تبدیل میشم به معلم ادبیاتمون. هرچی میشه، میگه کتاب نمیخونیم. راست میگه. انقلاب مردمی که کتاب نمیخونن اینطوریه. بدون هیچ هدفی، میریزن و خیابونها رو آتیش میزنن و ابراز خشم میکنن. نمیدونن چی میخوان. هیچ تاریخی نخوندن که براشون درس عبرت باشه. کمدی تاریخی رو تکرار میکنیم. :))