امشب شب خوبی نیست که بخوام حال این چندوقتم رو بگم. خوب بودم و عالی و آروم‌تر از همیشه. آرامش مهمون خونه‌م بود. من راه آوردنش به خونه رو یاد گرفته‌م. باز هم می‌آد. ولی امشب فال گرفتم و گفت:‌ «خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه‌روی شود هر که در او غش باشد» . قول می‌دم روزهای دیگه هم بنویسم. باید بنویسم. این‌جا خونه‌ی واقعی منه، نه هیچ‌جای دیگه. اینجا که هستم احساس می کنم هنوز روحمه که پشت لپ تاپه. نه تجربه هام. نه من 20 ساله. من بی سن. منِ من.