امشب هزارتار اسم می‌تونست داشته‌باشه، که هیچ‌کدومشون توصیف صحنه‌ی بالا رفتن پرده نیستن. صحنه‌ی استرس. اون لحظه که انگشتام ازم تبعیت نمی‌کنن،چون مضطربم و یه‌ سالن آدم زل زدن بهمون. 

به امشب می‌شد هزارتا نام داد. گویاترینش بنظرم، شبِ نوجوونی بود. گرم. مرکز سالن. مرکز توجه. هیجان. استرس. و ملودی.و موسیقی. 


آدما دست می‌زدن.‌ ما می‌نشستیم. به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی. هیچ‌وقت امشبو فراموش نمی‌کنی.

ممکنه یه‌روز تو ارکستر یانی، تو سالنِ سلطنتیِ انگلیس باشی و پرده‌ها بره بالا؛

اما هیچ‌وقت این پولتِ دومِ تالار آزادی رو فراموش نمی‌کنی.

این آدما رو هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنی. این آدما که باعث شدن با افتخار به جایی که حدس می‌زنی جمعیت باشه( چون نور، نمی‌ذاره ببینی) نگاه کنی و در عین حال، های‌اسکولِ کوچیکتن که باهاشون تجربه‌های رنگی‌رنگیِ آمریکایی داری.

نه کمک‌ها رو. نه لبخندای شبهِ متوضعانه‌ی پولت‌های جلوتر به عقب رو، نه نگاهای زیرزیرکی رو. هیچ‌کدومو فراموش نمی‌کنی.


امشب، ترکیبی بود از نوجوانی شگفت‌انگیز، موسیقی شگفت‌انگیز و دخترانگیِ شگفت‌انگیزتر.

عنوان پست هم نام یکی از قطعه‌هاست. که ساکسیفون داشت.