اون‌همه زیبایی‌های معلمی و اینا بود که گفتم؟ بشاشین تو همه‌ش. منبعِ ایکس هیچ شرحی نداره. خودمم و خودم. سوایِ اینکه دوجا باید برم و استرس هربار رفتنش عملاً کشنده‌ست( چون شرح هیچ استاد ادبیاتی در ایران نیست که نظرت رو تایید کنه و فک می‌کنم خیلی مسخره‌ست که از این سن بخوام حرفِ خودمو قبول داشته‌باشم) ؛ امروز آقای فلانی زنگ زده که یادته قرار بود از همین منابع سوال طراحی کنی برای ما؟ طرح کردی دیگه؟ تا فردا صبح منتظرم.

بخش اعظم منبع رو هنوز نخونده‌م.

چیزی که ناراحتم می‌کنه اینه که عملاً با هرکس این شوخیِ « با این‌همه کارِ من، باز هم درآمدم یک‌سومِ پول‌توجیبی تو نمی‌شه» رو می‌کنم صرفاً شوخی نیست، بلکه حقیقته.

الآن هم واقعاً نمی‌تونم خودمو قانع کنم از صفحه‌ی ارسال مطلبِ وبلاگ برم بیرون و فرخی بخونم. واقعاً نمی‌تونم. آه. میخوام بخوابم.