دوستان برای زندگی کردن و نکردنت تصمیم میگیرند. این قابل قبول است، تا وقتی که دشمنان واسطه نباشند.
من بستری نمی شوم. اطلاع رسانی به همه تان که عذاب وجدان های زندگیتان را با تماس به این و آن و تلاش برای گیر انداختن من توی بیمارستان های سرد و سفیدِ روانی ارضا می کنید. بستری نمی شوم. تف می کنم توی صورت هرکسی که ممکن است و بستری نمی شوم. اسم نبردم این بار، هیچکدامتان نمی توانید برای من و زندگی کردن و نکردنم تصمیم بگیرید. محض رضای خدا به جای همه ی این دوست های پنهانی و اکس های گوگولی و خاله زنک های ذوق زده، هیچکس نیست که اعلام آمادگی کند که لحظه ی مردنِ احتمالی ام را با من شریک خواهد شد، چون به تنهایی می ترسم؟
آفرین. حالا بروید آدرس این وبلاگ را بگذارید کف دست عالم و آدم. چون آدم های خوبی هستید و چون این خطِ قرمزِ اخلاقی ست و رازداری در آن بی معنی ست. آفرین.