نت فالش: من یک « نجاتیابنده» م. روزهای زیادی دراز کشیدم کف اتاقم و شمردم تا بمیرم. همین باعث شد که بفهمم نجات تخصص منه. هیچوقت نمیمیرم. ساالهاست که توی دنیایِ مجازی پونزده سالهم. الآن ولی واقعا پونزده سالهم. [ ویرایش: شونزدهسالم شد. ویرایش دو: و هیفدهسالم. ویرایش سه: واو. هیجده سالم. ویرایش چهار: نه. بزرگتر دیگه نه. ویرایش پنجم: ۲۰. ویرایش ششم: ۲۱ ویرایش هفتم:23] آدما رو دوس ندارم. آدما رو دوس دارم. بعضیا فک می کنن دروغ زیاد میگم. قبلنا زودی تغییر میکردم، الآن فقط رنگ عوض میکنم. موهام کاملاً سوختهن، اینقدر که دکلره و رنگ کردم. وقتی حالم خیلی خوبه، با آهنگ «خاطرههای قبلی» بهتر میشم و وقتی که بده، بدتر. روزی اونقدر جوان و سبکسر بودم که میگفتم « تویِ سوراخ سنبه هایِ قلعه رودخان، دنبال دری به دنیایِ نارنیام.» بالاخره به دنیا عادت کردم و بزرگ شدم. دوباره شروع کردم به نوشتن که اثرات این عادت و بزرگ شدن رو از زندگیم پاک کنم. عکسی که گذاشتم مال وقتیه که 13 سالم بوده. اصلا باورم نمیشه یه روزی این شکلی بودم.