بنفشه‌ی وحشی

متمایل به قرمز

شتاب مثبت به 《 باهمانِ تنهایان》

احساس می‌کنم رو لبه‌ی مرز معصومیت وایسادم. گیر کردم بینِ چشمای بی‌نهایت معصوم پ( که واقعا بی‌نهایت معصومن. ۲ روزه فراموشم نمی‌شن چون فقط یه بار بهشون دقیق نگاه کردم و اینقدر مظلوم و ساده و بی‌گناه بودن که می خواستم گریه کنم) و خودش که وقتی می‌بینتم خشکش می‌زنه؛

و بچه‌های 《 ارکستری مآب》 که گل می‌زنن و پشت سرت می‌گن 《 دختره خوب چیزیه》.

اینه که انگار، این‌جا آخرین قلمرو بی‌گناهی جهانه. امروز داشتم به سارا می‌گفتم که اینا آخرین موج معصومیتن. آخرین رگه‌های حضور انسانِ واقعیِ باشکوه رو تو چشمای اینا می‌شه دید و از سالای بعد، همه تنهاییم. دیگه وقتی به چشماشون نگاه کنیم وحشت می‌کنیم. این‌جا شاید آخرین‌جاییه که ما چهره‌ی واقعی کسی رو می‌بینیم. اونم، شاید.


۰۸ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۹ ۰ نظر
نت فالش

خدای زیبای من که باهام سر جنگ داری انگار؛

بهم بگو این بازی بچگانه و احمقانه‌ی 《 ببین تا کجا‌ می‌تونم بلا سرت بیارم》 و 《 ببین چقدر می‌تونم بدبختت کنم》 کِی تموم می‌شه.

چون من دیگه کشش ندارم.

واقعا کشش ندارم. 

و علاوه بر اون، بهم‌ بگو که آیا خودت روا می‌دونی بعد از مردن هم منو بندازی جهنم؟ بعد همه‌ی جهنمایِ لایِ نفسام؟

۱۲ تیر ۹۸ ، ۰۱:۳۹ ۰ نظر
نت فالش

وقتی دوباره می‌نویسم که دیگه غم تهوع نکنم. آدمایی این‌جا رو می‌خونن که برام حالشون مهمه. نمی‌خوام بیاین و غم بیفته رو دلتون یا انرژیای خوبتونو بخورم. خب؟

۲۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۲۳ ۰ نظر
نت فالش

بی آن‌که یک برقِ ساده‌ی چشم، دلگرم کننده باشد.

بی این‌که حتی یک صدا، آشنای تو باشد.




پی‌نوشتی ظاهرا بی‌ربط: یک خروار آدم که باید یاد بگیرم چطور دسترسیِ هر تلفن و کامپیوتر که ازش استفاده می‌کنند و خواهند کرد رو به این‌جا قطع کنم؛

تا بتونم بنویسم.

۲۹ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۶ ۰ نظر
نت فالش

از ترکا هم کلا رحیم شهریاری می‌شناسم فقط.

یه روز یکی ممکنه ازم بپرسه برای رقص‌های محلی این سرزمین چیکار کردی؟

من می‌گم از ۱۰ روز مونده به المپیادم، شروع کرده‌بودم به رقصیدن. فقط رقصیدن. با قولِ ۵ دقه‌ای خودمو گول‌ می‌زدم و گول می‌خوردم واقعا. واقعا. و فرداشم خودمو گول می‌زدم.

ده‌دقیقه ترکی، چهل‌دقیقه غش. بیست‌دقه گیلکی، چهل‌دقیقه غش. استراحتا؟ لریِ یواش( که آره؛ واقعا رقص یواش هم دارن :)) ).

مابقی اوقات روز؟ ویدیوهای آموزش رقص کردی در یوتیوب.

بله. خواهش می‌کنم. آیندمو فدای این میراث‌های ارزشمند قراره بکنم. ( میراث جمع بسته می‌شه؟ ) 

۲۴ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۸ ۰ نظر
نت فالش

خدایا، غم که می‌دی تحملشم بده. آرامششم بده.

فقط پیامبرت بنده‌ت بود؟ سینه‌ی ما رو به قدرِ یه قطره غمی که چکوندی روش هم فراخ نمی‌کنی، نه؟

دمت گرم. چاره چیه.

۱۶ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۵۱ ۰ نظر
نت فالش

چون برق ازین کشاکش؟

یه چیزی تو تاریخ بیهقی هست. که یک‌عده هستن، به اسم ترکمانان. کلا اون‌گوشه‌ن. یه باد تند که تو پایتخت میاد، یه حاکمِ کوچیک که خراج نمی‌ده، یه اختلاف که پیش میاد یا یه سپاه‌سالار که عوض می‌شه؛
از اون‌گوشه دوباره میان تو. حمله می‌کنن و غارت می‌کنن. بعد سلطان مسعود یکیو می‌فرسته که باهاشون بجنگه، و دوباره برشون گردونه به ماوراءالنهر. تا دفعه‌ی بعدی که شاه بیمار بشه مثلا، و بتونن دوباره استفاده کنن از موقعیت. *

وضعیت منم همینه. 
فقط کافیه یک‌لحظه بشینی که نفس بکشی. یک‌لحظه بخوای با دو چیکه اشک، استراحت کنی. یک‌لحظه اخمتو برداری و آهنگات از رقصشون بیوفتن.
در لحظه یکی یکی از پشتِ پرده میان جلو. 《 پنداشتی که رستی؟》 گویان. عبیرنعمه میاد جلو. کابوس میاد جلو. سفره‌ی پهن میاد جلو. مرگ میاد جلو.
باز باید بلند شی، بهشون بگی 《 سه هفته‌ی دیگه مونده.》 و با هزار بدبختی برشون گردونی به ماوراءالنهر فرضی. تا باز با یک گریه‌ی از سرِ دردِ پشت، دونه دونه بیان و بهت بخندن که 《 پنداشتی که رستی؟ 》. 
انگار ازم می‌خوان بلند بگم نه. نپنداشتم. نرستم. من می‌بینمتون. من قبولتون می‌کنم. من براتون عزاداری می‌کنم.
من؟ بهشون می‌گم سه‌هفته دیگه مونده. سه‌هفته دیگه دووم بیار، بعدش شاید برات عزاداری کردم. فعلا؟ بله. پنداشتم که رستم. غمِ عزیز،《 ببخشید، شما؟ 》
۱۴ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۲۱ ۰ نظر
نت فالش

در کف شیر نری، خونخواره‌ای.

گفتی نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز. گفتی گر نداری تو سپر واپس گریز. درسته؟ یادته؟ 

یه قدم رفتم عقب. اما شیرین می گفتی و چاره نبود از المپیاد. چاره نبود. سوار قطارِ اجباری بودیم که می‌رفت تا بیفته تو درّه. چه می‌دونستم دره‌ست. فکر می‌کردم سپر هم دارم تازه.

معجب و سپرِ پوست‌پیازی به دست اومدم. با شمشیرت ایستاده‌بودی اون‌جلو. گفتی با این آرامش و دین و ایمونت که نمی‌شه جلوتر رفت. هرچی داری رو باید بذاری و بیای. فک می‌کردم سپرم جوابه. دین و ایمونم و آرامش و آسایشمو گذاشتم آقای بلخی، مرغ سرکنده شدم و این‌شبا،  تو از بالای تخت عاقل اندرسفیه نگاهم می‌کنی. احتمالا که 《 تو دختر جون؟ تو و سپر؟ حالا بگرد و دین و آسایشتو پیدا کن》. 


من سرگردون کتاب باز می‌کنم. لابه می‌کنم تو دل که غلط کردم. هیچ سپری نداشتم. هیچ سپری. غلط کردم که فکر کردم دارم. غلط.

با خودم می‌گم کتابتم نمی‌خرم. باید کمکم کنی. نمی‌کنی. نمی‌کنی.

هنوز از بالای تخت عاقل اندرسفیه بهم نیگا می‌کنی و من دلم واسه خدام تنگ می‌شه.


۰۵ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۴۲ ۰ نظر
نت فالش

تلویزیون برنامه ساخته کپِ گات تلنت، تلنت زناشم در همین حد می‌تونه باشه که یه متنو آماده کنن، با حجاب کامل و لابد با رعایتِ بم‌بودنِ صدا بیان و مجری‌گریش کنن. اسمشم گذاشتن 《 عصر جدید》. خوب شد میرزاده عشقی رو کشتن و این‌روزا رو ندید واقعا.



۰۴ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر
نت فالش

dein ist mein ganzes herz

من هنوز حالم خوبه. روی ابرام. چنانِ زندگی و جوونی‌ای تو وجودم رفته که آروم نمی‌گیرم. تپش قلبم کندتر نمی‌شه. فقط دلم می‌خواد بدوم و آواز بخونم.

تو بارون می‌دویدیم و از گشت فرار می‌کردیم و با پیانو ویگن می‌زدیم و می‌رقصیدیم و جیغ می‌کشیدیم و سر این‌که دخترا حق دارن تو دستشویی آرایش کنن یا باید برن بیرون دعوا می‌کردیم و با هم لاس می‌زدیم و همو مسخره می‌کردیم و عکس می‌گرفتیم. 

منشی اون‌جا وایساده‌بود یه گوشه، هی می‌گفت جوونین. هرکاری کنین طبیعیه. گرمین. انرژی دارین. همه کاراتون طبیعیه. و سرشو تکون می‌داد به حسرت.


زیر برج بودیم. باد میومد. باارون. طوفانی بود. شالم پرواز کرد. داشتم می‌دویدم. غش غش خندیدم و برگشتم عقب. بارون تند تند می‌خورد رو چشمایِ پرآرایشم. ویولنمو سفت بغل کردم. از تهِ تهِ دل خندیدم. دنیا واسه من بود. جوونی واسه من بود. با هر دم هزار مولکولِ زندگی می‌رفت تو ریه‌هام. دنیا واسه ما بود. شالمو یکی برام برداشت و آوردش جلو. دنیا هنوز واسه من بود و یه دنیاهایی وجود داشت که رو محور من می‌چرخید. 


هیچ‌وقت نمی‌خوام پیر بشم. هیفده‌سالگی رو می‌پرستم. دلم می‌خواد هزاران‌سال روی صندلیای اون‌جا بشینم و داد بزنم 《 هی》! آدما باهام فریاد بزنن. میکروفون بالا سرِ من باشه. 

دلم می‌خواد سال‌ها بین دوتا قطعه برگردم و تجاهل کنم ‌که 《 چی؟ 》 و ببینم چطور دخترانگی می‌تونه آدما رو به زانو دربیاره.

سال‌ها و سال‌ها و سال‌ها.


+ عنوان، اسم یه قطعه‌ی دیگه‌ست که بین بچه‌ها معروف بود که اسمش می‌شه 《 قلب بزرگ من برای تو》 ، و زیباتر از معنی اصلیشه راستش. که می‌شه تو لذت قلب منی.

۲۶ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۲ ۰ نظر
نت فالش